زیرنویس:
این پست قرار بود به مناسبت سالگرد زلزله بم باشد اما به دلیل بیماری، تازه از رختخواب بیرون آمده ام و بنابراین ...
از همه آنها که با احوال پرسی شون ذوق زده ام کردند و بهم روحیه دادند خیلی ممنونم. ( خوبه که آدم بدونه این همه نازکش داره!)
عشرت كشيم ورنه به حسرت كشندمان ............... روزي كه ازين جهان به جهان دگر شويم
"در دلم آرزوي آمدنت مي ميرد"
کار ما درست است چون مردم به آن عادت کرده اند!متأسفانه اما، حق با ایشان است؛ مردم ما به باریک شدن یک و بعد چند اتوبان عادت می کنند، همین طور به سهمیه بندی بنزین، آب ، برق و یا هدفمند سازی؛ همین طور به دروغ، تهمت، خیانت، جنایت، بی عدالتی، بی اخلاقی، بی تفاوتی
" سیاست ما عین دیانت ما و دیانت ما عین سیاست ماست."همین جمله که هزار بار شنیده ایم و خوانده ایم و دیده ایم.چه قدر این جمله ساده بود. همین یک جمله شد دلیل تداخل سیاست و دیانت. اما چه قدر راست گفت آن بزرگ مرد که امروز هم دیانت ما عین سیاست ماست و برای اثبات این مدعا نیم نگاهی به این جامعه مسلمان کافی است.
" خدایا سرنوشت ما را خیر بنویس تا هر آنچه تو زود می خواهی من دیر نخواهم و هر آنچه را که تو دیر می خواهی من زود نخواهم "گفتم چه دعای بی نظیری ... زیرش نوشته بود " دعای عرفه امام حسین- عید قربان مبارک" . انگار دنیا بر سرم خراب شد که این جمله زیبا همان دعای دیروز بود و من نفهمیدم... دیگر به دعا خواندن هیچ کس گوش نمی کنم جز خودم و هر آنچه می خواهم و هر جور بخواهم می گویم
"بگذاريد آن تك بنا هم خراب شود. همه مملكت خراب شده، همه آثار گذشته از بين رفته است اين يكي هم روي بقيه"اين جمله بالا نه از كسي است كه بغضي نسبت به اثار تاريخي دارد و نه كسي كه علاقه و دانشي به آن نداشته باشد. اين حرف ها را كسي زده است كه زماني ( حدود دهه شصت ) در راهرو هاي مجلس مي دويده تا به گروهي ثابت كند بايد از آثار گذشتگان صيانت گردد و غيره. اين ها حرف هاي موسس و اولين مدير سازمان ميراث فرهنگي كشور است.
"خب دقت داشته باشيد كه تيم ماخيلي خوب بازي كرد توي اين دوره و همين كه تونسته در برابر ايتاليا صف بكشه و به مسابقات راه پيدا كنه خودش خيليه و ايشالا سالهاي بعد و مسابقات بعد و ..."كلا بدجوري عادت كريم كه عدالت رو اجرا كنيم . در همه چيز حتي در ورزش.
قديمترها با خودم فكر ميكردم كه آخه فايده وبلاگ خواني چيه. برام قابل درك بود كه يه آدم بشينه پشت كامپيوترش و تو وبلاگش يه چيزي رو آموزش بده، چيزي رو تحليل كنه، خبري رو منتشر كنه، تبليغ وسيله هايي رو بكنه و از اين حرفا و يكسري آدم ديگر هم بشينند و بخونند و استفاده بكنند،اما؛چون همكاراي دور و برم - اونا كه وبلاگ نورد بودند- ميرفتند سراغ وبلاگهاي شخصي و خوندن قصه زندگي آدمهاي مختلف – كه 90 درصد مواقع هم سوپرغم انگيز بودند و يه وقتايي غير قابل باور- يواش يواش به همين نتيجه خط اول رسيدم.
اينترنت خونه كه ديزلي بود، اينترنت دانشگاه هم كه به خاطر شلوغي و صف طولاني اش هميشه وقتي ميرفتيم سراغش كه سرچ لازم!! بوديم، دوستاي دانشگاه كه به خاطر مشغله و اين حرفا نه اهل كار سياسي بودند نه اجتماعي نه هيچي ديگه؛ بچه مثبت ها از اينترنت فقط براي كاراي علمي استفاده ميكردند و ... ميكنند. همه اخبار و شايعات و تحليل هاي روز و غيره رو هم كه از منابع موثق و آگاه ميگرفتم و نيازم به اينترنت گردي هم تا حدود زيادي برآورده ميشد.
خلاصه اينكه ما به خاطر محيط اطرافمون نرفتيم سراغ وبلاگ و اين جلف بازيها (واقعا ًشرمنده كه از اصطلاحات دوران جهالت خودم استفاده كردم)
از اسفند 87 كه هر لحظه تبديل شد به يك خبر و نياز پيدا كرد به اطلاعات و تحليلهاي و پيگيري شخصي رويدادها مجبور شدم تنبلي رو كنار بذارم و خودم شروع كنم به جمع آوري اطلاعات .
اسفند 88 با يك وبلاگ خيلي خوب آشنا شدم كه بعد از دو سه بار سر زدن بهش معتاد شدم و يواش يواش شروع كردم به وبلاگ خواني و آشنا شدن با وبلاگهاي خوب و ...
فروردين 89 به پيشنهاد يكي از دوستان يه وبلاگ دو نفره زديم كه هركدوم توش فقط يه پست گذاشتيم!
خرداد ماه بود كه حسابي اعصاب و روانم بهم ريخته بود و زده بودم تو فاز افسردگي و اين حرفا، كه نمي دونم چي شد تصميم گرفتم برگردم به عادت قديم دوران بچگي و نوجواني و... اينجوري شد كه من شروع كردم به نوشتن براي دل خودم هرچند به قول يه دوست؛ چندان خواننده اي هم ندارم.
در كل نوشتن حالم رو خيلي بهتر كرد. هر روز صبح توي هر چه كه مي ديدم يا مي شنيدم دنبال سوژه مي گشتم و بعد هم تحليلش و ... و صد البته كه اين روزها سوژه - به خصوص از نوع تلخش- فراوونه!
درنهايت اين كه من يه عذرخواهي به همه وبلاگ نويس ها و وبلاگ نورد هاي تاريخ بشر به خاطر كوته فكريم و ذهنيت اشتباهم - متأثر از رفيق ناباب - بدهكارم. قول مي دهم كه در حد توان در ترويج فرهنگ وبلاگ نوردي بكوشم تا شايد از بار گناهم كاسته بشه!!!
بعد نويس:
يكي از روساي سابقش قرار بود از ايتاليا براش دكتر بياره، همون كه قرار بود در پايان روز سوم (از شنبه ) عملش كنه... دكتر هاي ايران گفته بودند اگر تا5 روز بعد از تصادف زنده بود يه فكري به حالش مي كنيم!!! در پايان روز پنجم ايست قلبي كرد و تمام...
كجاست شرافت فراموش شده پزشكي...
ممنون از همه براي دعايشان. مي گفتند حتي اگر برگردد بدون قوه بينايي و شنوايي خواهد بود...
شعبان در شرف پايان است و رمضان در هنگامه آغاز. در ماه پيامبر خدا ميهمان پيغامبري و در ماه خدا؛ بر سفره افطار و اطعام و احسان خدا نشستهاي.
تو لبخند ميزني و خدا.... ميخندد.
زيرنويس:
اول . يك ماهي شد كه نبودم. قسمت دوم این زمان را گرفتار سفر بودم و قسمت اول را گرفتار دنيا و مشکلات قسمت دوم!
بعللله. من آنجا بودم وقتي نبودم!
دوم. اگه عکس های بالایی کیفیت خوبی ندارند؛ لطفاً ببخشید! با موبایل گرفته شده اند و از روی عجله (آخه من دوست ندارم کسی بهم گیر بده)
هاجر به فرمان عشق خود را تسلیم مطلق او می کند و کودکش را از شهر و دیار و زندگی به این دره سوخته می آورد. اما همچون پارسایان و پرستندگان ، در کنار کودک ، به انتظار معجزه ای نمی نشیند تا دستی از غیب برون آید و نهری از بهشت جاری گردد.
کودک را به عشق می سپارد و خود ، بی درنگ ، به سعی بر می خیزد، دویدن، به دو پای اراده خویش؛ جستجو به دو دست توان خویش؛
اما سعی هاجر به شکست پایان می گیرد ، نومید باز می گردد به سوی کودک و می بیند :
به قدرت نیاز و رحمت مهر؛ زمزمه ای! صدای پای آب، زمزم!
جوشش سرشار آبی خوشگوار و حیات بخش، از عمق سنگ!
و درس...
یافتن آب، به عشق، نه به سعی، اما، ... پس از سعی!
گرچه وصالش، نه به کوشش دهند آن قدر ای دل که توانی ، بکوش!
دکتر علی شریعتی ( حج )
زیر نویس :
یه مدتی فکر کردم به بحث تقدیر و از آن مهم تر قسمت و جایگاه عقل و تلاش آدمی از یک سوی و ایمان و توکل و خدا از سوی دیگر. تا اینکه به این نوشته دکتر رسیدم . من قانع شدم! و ایمان آوردم به یافتن به عشق اما پس از سعی!