عشرت كشيم ورنه به حسرت كشندمان       ...............          روزي كه ازين جهان به جهان دگر شويم

۱۳۸۹ شهریور ۱۶, سه‌شنبه

حكايت من و وبلاگ نويس ها



قديمترها با خودم فكر ميكردم كه آخه فايده وبلاگ خواني چيه. برام قابل درك بود كه يه آدم بشينه پشت كامپيوترش و تو وبلاگش يه چيزي رو آموزش بده، چيزي رو تحليل كنه، خبري رو منتشر كنه، تبليغ وسيله هايي رو بكنه و از اين حرفا و يكسري آدم ديگر هم بشينند و بخونند و استفاده بكنند،اما؛چون همكاراي دور و برم - اونا كه وبلاگ نورد بودند- ميرفتند سراغ وبلاگهاي شخصي و خوندن قصه زندگي آدمهاي مختلف – كه 90 درصد مواقع هم سوپرغم انگيز بودند و يه وقتايي غير قابل باور- يواش يواش به همين نتيجه خط اول رسيدم.

اينترنت خونه كه ديزلي بود، اينترنت دانشگاه هم كه به خاطر شلوغي و صف طولاني اش هميشه وقتي ميرفتيم سراغش كه سرچ لازم!! بوديم، دوستاي دانشگاه كه به خاطر مشغله و اين حرفا نه اهل كار سياسي بودند نه اجتماعي نه هيچي ديگه؛ بچه مثبت ها از اينترنت فقط براي كاراي علمي استفاده ميكردند و ... ميكنند. همه اخبار و شايعات و تحليل هاي روز و غيره رو هم كه از منابع موثق و آگاه مي‌گرفتم و نيازم به اينترنت گردي هم تا حدود زيادي برآورده مي‌شد.

خلاصه اينكه ما به خاطر محيط اطرافمون نرفتيم سراغ  وبلاگ و اين جلف بازيها (واقعا ًشرمنده كه از اصطلاحات دوران جهالت خودم استفاده كردم)

از اسفند 87 كه هر لحظه تبديل شد به يك خبر و نياز پيدا كرد به اطلاعات و تحليل‌هاي و پيگيري شخصي رويدادها مجبور شدم تنبلي رو كنار بذارم و خودم شروع كنم به جمع آوري اطلاعات .

اسفند 88 با يك وبلاگ خيلي خوب آشنا شدم كه بعد از دو سه بار سر زدن بهش معتاد شدم و يواش يواش شروع كردم به وبلاگ خواني و آشنا شدن با وبلاگ‌هاي خوب و ...

فروردين 89 به پيشنهاد يكي از دوستان يه وبلاگ دو نفره زديم كه هركدوم توش فقط يه پست گذاشتيم!

خرداد ماه بود كه حسابي اعصاب و روانم بهم ريخته بود و زده بودم تو فاز افسردگي و اين حرفا،‌ كه نمي دونم چي شد تصميم گرفتم برگردم به عادت قديم دوران بچگي و نوجواني و... اينجوري شد كه من شروع كردم به نوشتن براي دل خودم هرچند به قول يه دوست؛ چندان خواننده اي هم ندارم.

در كل نوشتن حالم رو خيلي بهتر كرد. هر روز صبح توي هر چه كه مي ديدم يا مي شنيدم دنبال سوژه مي گشتم و بعد هم تحليلش و ... و صد البته كه اين روزها سوژه - به خصوص از نوع تلخش- فراوونه!

درنهايت اين كه من يه عذرخواهي به همه وبلاگ نويس ها و وبلاگ نورد هاي تاريخ بشر به خاطر كوته فكريم و ذهنيت اشتباهم - متأثر از رفيق ناباب - بدهكارم. قول مي دهم كه در حد توان در ترويج فرهنگ وبلاگ نوردي بكوشم تا شايد از بار گناهم كاسته بشه!!!

۲ نظر:

MHMD Moeini گفت...

خواهش می کنم!! ... ولی انصافا جلف بازی مفیدیه این وبلاگ نویسی!

Unknown گفت...

نخیر آقا محمد! این شما هستید که باعث می شوید، یک کار جزیی مهم جلوه کنه یا حتی خیلی پست جلوه کنه!
واسه نوشته های ادبی و نقد بهترین و جدیدترین متد وبلاگ نویسی است!
چون روزنامه ها و کتابها این روز ها همه چیز رو سانسور می کنند!