عشرت كشيم ورنه به حسرت كشندمان       ...............          روزي كه ازين جهان به جهان دگر شويم

۱۳۸۹ آذر ۱۱, پنجشنبه

پیش بینی



روزی که مناطقی از تهران ملقب به " منطقه زوج یا فرد" شدند، یادم می آید که سر به سر برادرم گذاشتم که زین پس نمی توانیم صبح ها تو را به مدرسه برسانیم و خودت باید زحمتش را بکشی.( مدرسه برادرم تا خونه ما با خط 11 در نهایت 15 دقیقه فاصله داره). آن روز برایش پیش بینی کردم که یک روزی از همین روزها " طرح زوج یا فرد " از دم در خانه ما نیز عبور خواهد کرد. (آن روز همه بهم گفتند بدبین.پیش بینی من کاملا غیر ممکن بود و خودم هم بهش می خندیدم)

امروز چند روزی است که کل تهران در این طرح غرق شده به همین راحتی! و اگرچه روز اول خیابان های شهر خلوت تر بود ولی از آلودگی هوا کاسته نشد. ( همه این طرح ها؛ گسترش محدوده طرح ترافیک،زوج یا فرد شدن کل شهر، تغییر ساعت کاری و ... ظاهرا بیشتر برای کنترل ترافیک جواب داده نه کنترل آلودگی)

شاید چند سال پیش هیچ کس باور نمی کرد تمام مناطق شهر مهر ورود ممنوع بخورد. هر خانواده ای که می توانست دو یا چند ماشین داشته باشد، به تعداد اعضای خانواده اتومبیل خرید و با ترفند یا آرزو به دنبال یکی نشدن شماره آخر پلاک ها بود. در این مدت ، مردم عادت کردند و مسئولین؛ فراموش. آنچه که انجام نشد بهبود حمل و نقل شهری بود.

چند ماه پیش، یکی از مسئولین حمل و نقل شهرداری تهران در برنامه در شهر؛ در پاسخ به اقدام نسنجیده راه اندازی خط B.R.T(و نه ایجاد آن) در بزرگراه چمران و بسیج، به وضوح به همین موضوع عادت کردن مردم اشاره کرد. وی راه اندازی این خط را بسیار مفید دانست، نشان به آن نشان که روزی مردم به ایجاد چنین خطی در خیابان دماوند و انقلاب و آزادی اعتراض می کردند اما امروز...هیچ کس معترض نیست.صرفنظر از موضوع درستی یا نادرستی راه اندازی و ایجاد خطوط در مناطق یاد شده – که یک بحث تخصصی است – استدلال این آقای مهندس بی نظیر است:
کار ما درست است چون مردم به آن عادت کرده اند!
متأسفانه اما، حق با ایشان است؛ مردم ما به باریک شدن یک و بعد چند اتوبان عادت می کنند، همین طور به سهمیه بندی بنزین، آب ، برق و یا هدفمند سازی؛ همین طور به دروغ، تهمت، خیانت، جنایت، بی عدالتی، بی اخلاقی، بی تفاوتی

و اینچنین ما راه به سوی آینده می بریم، با بی تفاوتی و با عادت کردن...

۳ نظر:

بارون خانوم گفت...

عادت کردن دردآورترین و ملموس ترین فاجعه دوران ماست...
می بینی از پارسال تا به حال چقدر پوست کلفت تر شده ایم و راحت خودمان را با شرایط وفق میدهیم.
ماجرای ما داستان همان قورباغه ای است که کم کم در ظرف آب جوش پخته میشود چون بدنش نسبت به گرمای ظرف عادت میکند!

زاغچه گفت...

عادت می کنیم و چون این عادت کردن ها آهسته صورت می گیرد خودمون هم متوجهش نمی شم. عادت می کنیم به زندگی کردن تو خونه های قوطی کبریتی مون، به عاشق شدن های الکی مون، به بی تعهدی ها به اینکه راحت بگیم به من چه، من هم مثل بقیه مگه کسی رعایت می کنه که من هم این قانون رو رعایت کنم. بد جور عادت می کنیم تا جایی که ترک عاداتمون موجب مرض می شود . ترک عادت زشتمون. بنابراین ما همینی ایم که هستیم و دوست داریم به کسی هم ربطی نداره و حتی نمی خواهیم یه کم فکر کنیم و یه کم کمتر تغییر کنیم

Unknown گفت...

عادت کردن شاید، شاید مسکن خیلی خوبی باشه. ولی درمان نیست. اینکه همواره توصیه شده نعمت هایی که دور و برتون هست به یاد بیارین و شکر کنین برای همین خاطره که عادت نکنیم. فکر کن که اگه به طلوع خورشید عادت کنی چه اتفاقی می افته. اون وقت درک زیباییش رو از دست میدی. و همینطور بالعکس.
"اینو به این خاطر میگم که امروز صبح بخاطر نشستن و تماشای طلوع حتی سره کار هم دیر رسیدم. خیالی نیست. بیشتر از اینها می ارزید."