عشرت كشيم ورنه به حسرت كشندمان       ...............          روزي كه ازين جهان به جهان دگر شويم

۱۳۸۹ مهر ۳, شنبه

جنگ و دیگر هیچ

امروز ؛ دوباره جنگ!
بچه تر که بودم هرسال همین موقع آسمون دلم برای همه تصاویر توی تی. وی ابری می شد دلم برای خودشون و خانواده شون و معصومیت و نبودنشون و ... پر می کشید. بعد از آژانس شیشه ای که هر سال همین موقع یادم می افتاد به عباس ها و کاظم ها و دوستان پدرم و پدران دوستانم و ...
بعد ها یاد گرفتم که :"هرکه را اسرار حق آموختند........... مهر کردند و دهانش دوختند" يعني چه . و این یعنی هر رزمنده ای رو که توی جایگاه خودش نبود و رفتارش با معیارهای انسانی ( و نه تازه، اسلامی)  یه دنیا تفاوت داشت؛؛ باید حسابش رو جدا کرد از عباس ها و کاظم ها. و شروع کردم به حذف افراد تا تصورم از جبهه و آدم هاش، خالص بمونه.
این روزها صندوقچه ای دارم با عباس ها و کاظم ها دوستان پدرم و پدران دوستانم و گروهی که بی آنکه بدانند خودم را دوستشان می دانم.در صندوقم را قفل زده ام که همت ها، باکری ها و مهدی چمران را درآن نبینند. دوستانم را در دنیای بیرون دیگر نه نیازی است و نه مجالی.این جا بمانند تا چشم نامحرم نبیندشان و بمانند برای روزهای مبارک آینده بهتر است!

******
حتی اگر بچه اواخر جنگ باشم این حق رو دارم که ادعا کنم جنگ، کودکی ام را گرفت. که صدای موشک ها آرامش مادرم و پس از آن، مرا را بهم زد؛ که آشفتگی های پس از آن، تحریم ها، سختی ها، افسردگی ها کودکی ام را رنگ دیگر زد.که پدرها را گرفت و مادرها را در عزای غم دایی نشاند.
ما بزرگ شدیم و حالا دوستان چنان از جنگ می گویند انگار سراسر شادی بوده! یکی از آثار این جنگ را در تهران، زیر پل سیدخندان، تازه از بین برده اند و من هنوز هم هروقت از کنار جای خالی اش رد می شوم مثل کودکی تخیل رنج ساکنین آن رهایم نمی کند.
***
گوینده برنامه" جوان ایرانی سلام" رادیو آغاز هفته دفاع مقدس را تبریک! گفت.لحنش این قدر شاد بود که انگار آرزو می کرد به جای تبریک سالروزش، آغاز خودش را تبریک بگوید.
نمی دانم شاید برای گروهی خاطره جنگ شادی آور باشد، برای من که نیست...
جای همه شهدا.... سبز

زیر نویس:
تحمل هیچ فیلم رزمی - دفاعی را از تی. وی ندارم. حتی آژانس را. مغرم عادت کرده هرچه از آن پرده ببیند تصویر به عکس کند.
هیچ نبیند بهتر است.

۳ نظر:

مادر گفت...

چه سنگين است جنگ ،جنگ نامردي - جنك ترو خشك ، جنگ خوبها با بدها - جنگ بي رحمي
پدرها وشوهر ها ميروند مادرها وپدرها وبجه ها وزنها مي مانند .
ازاين پس چه سخت است زندگي كردن با خاطرات بايد زندگي كرد بايد آن بود كه آنها خواستند ولي جامعه ما درك آنرا ندارد وبايد بگويم اشتباه كرديم انقلاب كرديم واقعاً اشتباه كرديم . بايد عزيزانمان نورچشمان اين كشور را درچه صندوقچهاي جاداد تا آنهاهم به اين زندكي جديد عادت كنند.
درزندگي مثل زود پز باش
هروقت جوش آوردي
در كمال آرامش سوت بزن

پیر فرزانه گفت...

من هیچوقت فلسفه ی جشن گرفتن و شادی کردن برای سالروز تجاوز به کشورم را نفهمیدم . مگر تجاوز کردن هم جشن دارد؟ مگر ناجوانمردانه تاختن به خاک و جان و مال و ناموس مردم گرامیداشت دارد؟ من هیچوقت نفهمیدم و هیچوقت هم نخواهم فهمید. به این امر اطمینان دارم. پاینده باشی .

ز. بیات گفت...

دقيقاً.قضيه همين است! به جاي پايمردي ها ،آغاز جنگ را جشن ميگيرند. هفته شروع دفاع مقدس. مقدس بودن اين دفاع خاطرات بدش را از ذهن پاك نميكند