عشرت كشيم ورنه به حسرت كشندمان       ...............          روزي كه ازين جهان به جهان دگر شويم

۱۳۸۹ شهریور ۱۰, چهارشنبه

علی و روزگار ما


علی رفته است.
امشب علی نیست اما خاطراتش، گفتارش، کردارش، رفتارش همه برجا مانده برای ما. مانده برای همه آنها که میخواهند استفاده کنند
مشکل بر سر اصل نیست ؛ مسئله نوع نگاه است.
وضعیت علی که معلوم است اما بسته به این که چه کسی نگاهش میکند و چرا به دنبالش می رود، یکی سلمان می شود و دیگری طلحه و سومی پسر ملجم.
پسر ابوطالب ازدواج مجدد می کند، پنهانی آذوقه بر در خانه یتیمان می برد، شمشیر می کشد، صحبت می کند، می جنگد، موعظه می کند، می کشد، سکوت می کند، به غیر دوست کمک و همفکری می دهد، حکومت می کند و...
به اندازه یک کتاب از حرف های حیدر را دوستدارانش مکتوب کرده اند...
ما نشسته ایم که الگو بگیریم؛ دفتر یادگاری های گذشتگان با ارزشمان را باز کرده ایم که به یادگار برداریم و استفاده کنیم. ما اما زرنگ تریم شاید میدانیم که زرنگی می کنیم و شاید هم این ناخودگاهمان ؛ خود، دست به کار شده است.- آدمیزادیم دیگر!-
از کتاب زندگی علی هرچه را دوست داریم و به کارمان می آید بر میگیریم. یکی شمار زن هایش را برمی گزیند، دیگری سکوتش را، آن دگر شمشیرش را، بعدی جنگش را و ...
سلمان ها چه اندکند و علی از قرن ها پیش در مدینه تا به امروز تنها مانده ست و فریاد می زند. روزگاری سر به درون چاه می برد، امروز اما گوش های ما سنگین شده و صدای فریادش را نمی شنویم.
از همه مجموعه سخنانش یادگرفته ایم که "دین و ایمان و عقل زن ناقص است و با او به مشورت ننشینید"
از همه رفتارش فقط مظلومیت را دیده ایم و مردی که آرام می نشیند تا همسرش را بزنند! یاد نگرفته ایم غیرتش را ببینیم و مردانگی و شجاعت و صلابت و ... اش را
امشب علی رفته است. ما فرستادیمش برود تا روزی دیگر و ماهی دیگر و مراسم عزایی دیگر؛ به زودی آماده می شویم برای مراسم عزای پسرانش که از آنها نیز فقط به قدر احتیاج آموخته ایم.
علی اما نرفته است . قرن هاست بر فراز سرمان به نظاره نشسته است که ... چه قدر سلمان ها اندکند...

۱ نظر:

اتاق روبرويي گفت...

فوق العاده بود. چقدر با تو موافقم.
چه اندكند سلمان ها