عشرت كشيم ورنه به حسرت كشندمان       ...............          روزي كه ازين جهان به جهان دگر شويم

۱۳۸۹ مهر ۲۶, دوشنبه

گزارش آخر هفته

10 روز است كه به شكل جدي در تلاشم تا پروژه باقي مانده از ترم پيش را جمع كنم و برسم به مرحله بعد و ترم جديد. اما نمي دانم چه بساطي است كه محقق نمي شود اين خواسته و كدام شير پاك خورده اي وردي خوانده به اين پروژه ... معلوم نيست.
القصه ما به زور و ضرب امروز يه فرصتي پيدا كرديم و دوباره اين طرف ها پيدامون شد
اما اين چند وقته كه نبودم:
16 مهر كه مصادف با اولين روز شروع پروژه بستن ما بود تولد مادر گرامي بود كه چون سفارش كرده بودند تولد نمي خواهند ما هم به روي مبارك نياورده و در روز بعد از آن كيكي پختيم و دو روز بعد تولد مادرمان را جشن گرفتيم كه هم به دل خودمان عمل كرده باشيم و هم به حرف مادر گوش.
ديگه خبري نبود تا همين آخر هفته و رهايي معدن چيان شيليايي و ... ما كه نفهميديم اين رسانه سراسر ميلي از ابتدا قصه را روايت كرده بود يا نه اما ... وقتي به اون آدم ها و شور و هيجاني كه نجاتشون در برداشت فكر ميكنم يادم مي افتد كه انگار هنوز انسانيت در آدم ها مانده ولو اندك. نكته ديگر اينكه آخرين معدن چي نجات يافته همان مسئول گروه بود. راستي در ايران هم سركارگر آخرين فرد نجات يافته مي شود ؟؟؟
5 شنبه هم با رفقا رفتيم رستوران و پارك ... خلاصه دلي از عزا درآورديم و كلي هم مجبور به خرج كردن شديم كه در اين مملكت پيدا كردن يه وجب جا و يك مقدار خوشگذراني گاهي خيلي گران تمام مي شود.
شنبه هم كه مايه تفريح همكاران شديم و كلي بهمان خنديدند و مسخره مان كردند اما اشكال ندارد چون اولا خنداندن خلق خدا بسيار نيكوست ثانيا من فهميدم بعضي ها هرقدر هم جدي باشند گاهي چه قدر مي توانند بچه باشند!
ديروز و امروز و فردا و پس فردا هم كه همچنان درگيريم . خدا آخرش را به خير كند.
زيرنويس:
حرف خاصي نيست. خودم دلم براي خودم تنگ شده بود . گفتم كمي به خودم گزارش كار بدهم.
همين 

۲ نظر:

چرک نویسی در زمهریر گفت...

عزیز من گزارش قشنگی بود

پیر فرزانه گفت...

سلام
خوبید ؟
گاهی لازم است به خودمان گزارش دهیم . دلمان گرمتر می شود که هنوز کسی هست که از ما حساب پس بگیرد و یادمان می ماند که باید متعهد باشیم حتی به خود.
موفق باشید و سر بلند.