عشرت كشيم ورنه به حسرت كشندمان       ...............          روزي كه ازين جهان به جهان دگر شويم

۱۳۹۱ مرداد ۲۹, یکشنبه

بازگشت به میز غذا


"لذتی که در ناخونک زدن به خوراکی های توی خونه - و به خصوص یخچال - در روز عید فطر هست در هیچ طعام بهشتی نیست"
یک جانور در مراسم صبحانه روز عید فطر
عید همگی مبارک

۱۳۹۱ مرداد ۲۷, جمعه

می شود، می توانیم


وقتی یه اتفاق بد میافته آدم داغون میشه.
وقتی این همه بی تفاوتی دیده میشه، اعصاب آدم به هم میریزه.
وقتی یه راهی پیدا میشه که آدم بتونه در بهتر شدن اوضاع موثرباشه حالش بهتر میشه.
وقتی در غیاب مسئولین همه تلاش می کنن و جاشونو پر میکنن دل آدم آروم میگیره.
***
وقتی از عصبانیت لباشونو گاز میگیرن و به زور به خواست مردمشون احترام میذارن - خواسته ای که وظیفشون بوده و هزینه ای هم براشون نداشته -
وقتی مجبور میشن اون طوری رفتار کنن که باید...
دلم آدم خنک میشه.
اصلا دل آدم قوی می شه به پشتوانه نیروی مردم. همون نیرویی که مدام میخوان باور کنیم که نیست...
حالا یه دل خنک و یه اعصاب آروم مونده و یه عالمه کار که باید انجام شه
زیرنویس:
وقایع نگاری هفته ای که گذشت

۱۳۹۱ مرداد ۱۹, پنجشنبه

ما، فراموشکاران تاریخ

گریه کن مرد. یک دل سیر گریه کن. اینجا که برگردی، همه فراموشت می کنند. تقصیری ندارند؛ این مردم خودشان را هم فراموش کرده اند.
اشک هایت را بریز و دلت را آرام کن. اینجا که برگردی باز باید بروی و بگردی و بدوی تا شاید سفره شام خانواده ات بی مرغ نباشد.
دلت را به حمایت هیچ یک از ما خوش نکن. نگذار باورت شود " کسانی هستند که ..." . قوت نگیر از بودنمان. باور کن وقتی بیایی می فهمی ما آدمهای پشت خطوط مجازی هستیم. ما کلا آدم های مجازی هستیم. مجازی بودنمان دوباره امیدت را ناامید می کند.
گریه کن. چون صاحبخانه ات، سر برج یادش می رود "طلای نداشته تو" به اندازه همه مدال های کاروان ارزش داشته است. اجاره را می خواهد وتقصیری هم ندارد. شکم بچه های او، چیزی از نا داوری نمی فهمد.
کاسب سر کوچه، فقط یک هفته با غرور نگاهت می کند، هفته بعد ، قبض برق که به دستش برسد، یاد " ارزش افزوده " می افتد و نرخ تورم و میوه های حساب نشده در دست تو دلش را آتش می زند. هفته سوم حتی به چشم هایت هم نگاه نمی کند.
اشک هایت را رها کن ودلت را آرام... اینجا هیچ تضمینی نیست ، وقتی 4 سال بعد، دوباره استحقاق قهرمان بودن را داشته باشی ؛ باند بازی هایشان اجازه بدهد تو را نماینده خودشان بدانند. تضمینی نیست که مربی وجود داشته باشد که تو را پسرش بداند.
می دانی تضمینی نیست حتی مربی قهرمان را یادشان مانده باشد. اینجا همه فراموشکارند.
دل نبند به قلب هایی که برایت می تپد. هیچ کداممان حاضر نیستیم برایت هیچ هزینه ای بپردازیم. نه برای تو و نه برای هیچ قهرمان دیگری. نه برای مدال تو که در دستان دیگری است و نه برای هیچ یک از مدال های رنگارنگ دیگران.
ما نه فقط قهرمان های ورزشی، که قهرمانان ملی مان را هم فراموش میکنیم. آن ها که مردانه برایمان ایستاندند که تنها نمانیم.
ما عادت داریم حتی خودمان را هم تنها رها کنیم .
باور کن که اگر آرش هنوز زنده بود اما مریض و معلول؛ تنها مانده بود کنج آسایشگاهی، جایی. ما آدم های احساسیم. احساس که فرو نشست یادمان می آید از هزینه زندگی و ترس ها و آرزوهایمان. این ها آن قدر بزرگ اند که دیگر جایی برای احساسات پاک انسانی در دلهایمان باقی نمی گذارد. تقصیر ما نیست. زندگی سخت است...
دلت را به بودن ما گرم نکن. ما قهرمانان شرافت و شهامت را هم فراموش کرده ایم. قهرمان ملی و ورزشی که دیگر جای خود دارند. به ما اطمینان نکن که وقتی پشتت را خالی کردیم دوباره و از نو نشکنی. به ما اعتماد نکن...
داخل پرانتز:
(ملت کلی پیام به فیلا فرستادن و اعتراض و حتی توهین کردن (ظاهرا) که چرا حق ما رو خوردید. اونوقت نماینده ایران در جواب فیلا گفته: اینا نظر رسمی دولت نیست. بله حق کاملا با شماست. دولت ما هیچ وقت طرفدار مردمش نیست اما حداقل می تونستید آخرش اضافه کنید اینا صدای اعتراض یک ملت است نه یک دولت. شاید اینجوری حداقل در ظاهر کمی از مردمتان دفاع می کردید...)
زیر نویس:
اینا رو برای حمایت از کشتی گیر غمگین ننوشتم. خواستم به خودم یادآوری کنم که ما فقط حرف می زنیم. خودم، جانور، اول از همه یادم میره و برمیگردم سراغ زندگیم. اگر هم از یادم نبرم، کاری براشون نمی کنم. نمونه اش: سیاسیون در زندان، مادران داغدار، خبرنگاران دربند، و آزادگان در حصر...

۱۳۹۱ مرداد ۱۵, یکشنبه

همه چی آرومه

این حکایت سه سال گذشته ماست و البته قطعاً مدتها قبل از آن هم این بازی در جریان بوده فقط من به شخصه نمیدونستم یا به عمق فاجعه پی نبرده بودم.

" همه چی آرومه " به شکل نوینش از زمانی آغاز شد که همه تصمیم گرفتند در چشمان مردم زل بزنند و بگویند هرچه کرده اید، دیده اید، شنیده اید، گفتید و ... نکرده اید، ندیده اید، نشنیده اید و حتی نگفته اید. در وقیحانه ترین حالت به مردم گفته شد " شما نبودید. وجود نداشتید و علی رغم تلاشتان ما، شما را ندیدیم"

از زمان شروع فاز چندم سریال تلویزیونی "همه چی آرومه " سه سال و اندی می گذره. یک سال و نیم اول به این گذشت که اوضاع داخلی آرومه. باور کنید همه کسانی که توی خیابون می بینید ایادی بیگانه اند حتی اگر خود شما باشید. شما فریب خوردگانی و حتی تطمیع شدگانی هستید که هنوز خودتون نمیدونید.این مرحله با ضبط! سرسلسله، به نظر تمام شده بود. اگرچه اصلا نیازی به این کار نبود و کشور در امن و امان بود.

مرحله دوم متفاوت بود و با " باور کنید " شروع شد. در این فصل که حدود یه سال طول کشید باید باور می کردیم همه کشورهای عربی یک دفعه بعد از 30 سال و پس از اینکه باورشون شده بود همه چیز در مملکت ما آرومه! به فطرت اسلامی شون رجوع کرده و متحول شده اند. این فصل از سریال با پیش نرفتن وقایع براساس میل سازنده، آرام آرام محو شد. خوشبختانه در این حین سوژه دیگری پیدا شده بود.

فصل سوم: " باور کنید در سوریه همه چیز آرومه!!!"

در این فصل که دیگه صدای خبرگزاری های محترم و برادران عزیز خودی را هم درآورده بیشتر به کمدی می مونه.

در جدید ترین قسمت که امروز پخش شد، یک کاروان زائر ایرانی ربوده شده اند و به دنبال آن بعد از یک سال و خرده ای درگیری بلاخره اعزام زائر به سوریه ممنوع شد. (این یعنی الان شرایط خطرناک تر از دیروز و روزهای قبله) اونوقت یه خبرنگار با یه هواپیمای نسبتا خالی میره حلب و از داخل و خارج هواپیما و فرودگاه فیلم میگیره که ببینید چه قدر همه چی آرومه و ما تونستیم به راحتی فرود بیایم! بعد این آقای خبرنگار با یه اسکورت نظامی! مسیر فرودگاه تا شهر را طی میکنه، در بین راه گرفتار کمین تروریست ها میشن، اسکورت نظامی زخمی میشه ، دوباره به گروه حمله میشه و ... در پایان آقای خبرنگار در کمال خونسردی وسط اون همه درگیری، یه تاکسی!!! می گیره و میره شهر. و ما نتیجه میگیریم که اوضاع در سوریه آرام است.

*** 

برادر ضرغامی! نسلی که این سریال خوش ساختتان را می بیند یا رزمنده بوده یا زیر باران آتش و باروت زندگی کرده و یا زندگی اش از ابتدا با آن پیوند خورده. دیگه تو رو خدا فیلم جنگی برامون نساز. همون هر روز اسد رو بیاری نشون بدی با هیئت دولتش که خیلی خونسرد جلسه تشکیل دادن کافیه. اگه خواستی یه اجلاسی، همایشی هم اونجا بذاری بد نیست. اگه جشنواره فیلم با حضور دهنمکی و سلحشور باشه که دیگه عالی میشه. باور کن این طوری باور می کنیم همه چی آرومه و نیاز به این همه هزینه نیست.

زیر نویس:

  • اینقدر این برادرهای سوری ما رو دوست دارن که حتی برای یه خبرنگار معمولیمون که با وسایل و هیئت همراه کلا توی یه تاکسی جا شدن؛ یه کاروان اسکورت نظامی فرستادن. شما فکر کنید این همه محبت کجا دیده شده آخه؟! 
  • اگرچه خبری در خصوص ترکیب سنی و جنسی اعضای کاروان ربوده شده نخوندم، اما با تمام وجود دوست دارم باور کنم که اون کاروان یه کاروان عادی بوده و بعد هم اینکه همه اعضاش، عادی بوده اند. نه اینکه از زن و بچه مردم به عنوان سپر و پوشش استفاده شده باشه... 
حیف که احتمالا حقیقت چیز دیگری است...

۱۳۹۱ مرداد ۱۲, پنجشنبه

481 مین نفر کنکور

قبل ترها گفته بودم بعضی از اعداد برای آدم ها دلنشین اند و حس خاصی بهشون دارن. امروز اضافه می کنم که بعضی اعداد برای همیشه توی ذهن آدم می مونند. مثل سالی که اتفاق خاصی برای آدم افتاده، شاید اولین حقوقی که گرفته یا هزینه ای که برای یه موضوع خاص، کرده یا ... یا شایدم عددی که میتونه روی زندگی آدم حسابی تأثیر گذار باشه؛ مثل رتبه کنکور...
رتبه های کنکور اومده. بماند که چه قدر غصه خوردیم برای نفر چهارم رشته تجربی که یک سال تمام، خیلی ها فکر می کردند نفر اول می شه اما نشد؛ البته قطعا بیشتر از اون ذوق کردیم و انرژی گرفتیم برای به ثمر نشستن تلاش های داداش کوچیکه ، که انگاری دیگه جدی جدی باید بهش بگیم : آقای دکتر.
4-8-1 اینا سه رقمی هستن که یه دنیا برای من و خانوادم معنی دارن. بهمون "خسته نباشید" میگن و خاطره همه اون روزهای پرتلاش و پر استرس رو کنار میزنن.
خدایا! شکرت. برای اینکه دو روزه که وقتی به چشم های اعضای خوانوادم نگاه می کنم، برق میزنن. دیگه نه استرسی هست و نه یأسی... 481 از اون اعدادیه که هم دلنشینه و هم به یاد موندنی.
زیرنویس:
برای همه اون هایی که کنکور داده اند  و درگیر انتخاب رشته اند و یا هنوز به مصاف این غول رویین تن نرفته اند، آرزو می کنم مزد همه زحماتشون رو بگیرن با یه انعام اضافی!