عشرت كشيم ورنه به حسرت كشندمان       ...............          روزي كه ازين جهان به جهان دگر شويم

۱۳۸۹ تیر ۱۳, یکشنبه

عكس و متن


مي گفت يه چندتا عكس هم بذار بين متن هايي كه مي نويسي . بابا اين كه نشد همش حرف بزني ... اونم اين همه... آدم حوصلش سر ميره.
گفتم آخه عكس بايد مرتبط باشه عكس بي ربط كه نميشه!
يادم افتاد ترم 2 كارشناسي كه بوديم با بچه ها رفتيم نمايشگاه كتاب و براياولين بار رفتيم سالن ناشران دانشجويي. هر كتابي رو كه مي ديديم اول چك مي كرديم كه چه قدر عكس داره . اگه عكس نداشت يا عكس هاش جالب نبود تقريبا مي شه گفت كه نمي خريديم . بچه كه بودم هيچ وقت اينجوري كتاب داستان هم نخريده بودم اما... 
چه ميشه كرد انگار خاصيت معمار بودنه كه ياد بگيري همه حرف ها رو از روي عكس ها بفهمي و حوصله نكني مطالب رو بخوني. 
شايد اينكه الان من متفاوت شدم بيشتر از عكس دنبال حرفم؛ به دليل تغيير رشته ام باشه. الان ياد گرفته ام كه گاهي يك دنيا حرف توي متني پنهان شده و تو بايد خودت تصويرش كني. ذهني است اما نياز به عيني شدن دارد در كنار اينكه كلي تصوير هست كه عيني است و تو بايد ذهني شان بكني ... 
چه ميشه كرد معمارند ديگر...
تقديم به تمام دوستان معمارم

۳ نظر:

ناشناس گفت...

سلام
خیلی خیلی با شیوه نگارشت حال کردم
سخن چون از دل برآید لاجرم بر دل نشیند
من نمیدونم تو چرا نرفتی سراغ خبرنگاری و یه چیزائی مثل اون و تو اینهمه مشاغل بدردبخور رفتی سراغ معماری
تازه اونم که هر روز روزی 5 ساعت از 8 ساعت مفید! کاری با یارکشی و تیم سازی از معمارهای دهه های گذشته با من بحث کنی و بخوای ثابت کنی مثل من مهندسی :))
نه عزیزم معمار یک هنرمنده مثل شاعر خوراک شاعرام که نون و پنیره نه مثل ما مهندسا نون و بوقلمون (راستش نوشابه زیادی واسه خودم باز کردم ناهار که رفتیم بیرون از همین نوشابه ها میخوریم دیگه)
خیلی خیلی هم خوشحال شدم که یک دوراهی دیگه رو رد کردی و تجربه جدیدی آموختی. (این تجارب رو بذار در کوزه آبشو بخور)
یادت باشه که پیشرفت و اعتلا آدم در گرو گذر از مسیرهای باریک و تحمل هست که میسر میشه. پس نه ناراحت باش حتی یه کوچولو نه به فکر غرورت باش. هر وقت احساس کردی غرورت زده بالا برو تو خیابون گدائی خدائیش اینقد قشنگ فلسفه غرور و نخوت رو برات میترکونه که خودت حظ کنی. حالا حتما نه اینکه بری گدائی حالا تو. ول کن دیگه بابا بیخیال چقد میخوای من خودم بهت بدم گدائی چرا؟ آهان مزه کرده پول مفت و ...
مثل همیشه پراکنده گوئی. ملغمه ای از جدی و شوخی. من رو که میشناسی.

بارون خانوم گفت...

سلام.
راستش منم بیشتر با تصویر ارتباط برقرار میکنم،بیشتر کتابهام مصوره
شاید ما به خاطر رشتمون عادت کردیم تصویرها رو بهتر از نوشته ها درک کنیم!
شایدم عادتمون دادند و بدعادت شدیم!

ز. بیات گفت...

بیشتر فکر می کنم بد عادتمان کرده اند بس که از این حرف ها چیزی در نیامده و عکس ها ... حداقل دروغ نگفته اند.(به خصوص اگر قدیمی باشندو فارغ از اتهام فتوشاپی)