عشرت كشيم ورنه به حسرت كشندمان       ...............          روزي كه ازين جهان به جهان دگر شويم

۱۳۹۱ مرداد ۱۹, پنجشنبه

ما، فراموشکاران تاریخ

گریه کن مرد. یک دل سیر گریه کن. اینجا که برگردی، همه فراموشت می کنند. تقصیری ندارند؛ این مردم خودشان را هم فراموش کرده اند.
اشک هایت را بریز و دلت را آرام کن. اینجا که برگردی باز باید بروی و بگردی و بدوی تا شاید سفره شام خانواده ات بی مرغ نباشد.
دلت را به حمایت هیچ یک از ما خوش نکن. نگذار باورت شود " کسانی هستند که ..." . قوت نگیر از بودنمان. باور کن وقتی بیایی می فهمی ما آدمهای پشت خطوط مجازی هستیم. ما کلا آدم های مجازی هستیم. مجازی بودنمان دوباره امیدت را ناامید می کند.
گریه کن. چون صاحبخانه ات، سر برج یادش می رود "طلای نداشته تو" به اندازه همه مدال های کاروان ارزش داشته است. اجاره را می خواهد وتقصیری هم ندارد. شکم بچه های او، چیزی از نا داوری نمی فهمد.
کاسب سر کوچه، فقط یک هفته با غرور نگاهت می کند، هفته بعد ، قبض برق که به دستش برسد، یاد " ارزش افزوده " می افتد و نرخ تورم و میوه های حساب نشده در دست تو دلش را آتش می زند. هفته سوم حتی به چشم هایت هم نگاه نمی کند.
اشک هایت را رها کن ودلت را آرام... اینجا هیچ تضمینی نیست ، وقتی 4 سال بعد، دوباره استحقاق قهرمان بودن را داشته باشی ؛ باند بازی هایشان اجازه بدهد تو را نماینده خودشان بدانند. تضمینی نیست که مربی وجود داشته باشد که تو را پسرش بداند.
می دانی تضمینی نیست حتی مربی قهرمان را یادشان مانده باشد. اینجا همه فراموشکارند.
دل نبند به قلب هایی که برایت می تپد. هیچ کداممان حاضر نیستیم برایت هیچ هزینه ای بپردازیم. نه برای تو و نه برای هیچ قهرمان دیگری. نه برای مدال تو که در دستان دیگری است و نه برای هیچ یک از مدال های رنگارنگ دیگران.
ما نه فقط قهرمان های ورزشی، که قهرمانان ملی مان را هم فراموش میکنیم. آن ها که مردانه برایمان ایستاندند که تنها نمانیم.
ما عادت داریم حتی خودمان را هم تنها رها کنیم .
باور کن که اگر آرش هنوز زنده بود اما مریض و معلول؛ تنها مانده بود کنج آسایشگاهی، جایی. ما آدم های احساسیم. احساس که فرو نشست یادمان می آید از هزینه زندگی و ترس ها و آرزوهایمان. این ها آن قدر بزرگ اند که دیگر جایی برای احساسات پاک انسانی در دلهایمان باقی نمی گذارد. تقصیر ما نیست. زندگی سخت است...
دلت را به بودن ما گرم نکن. ما قهرمانان شرافت و شهامت را هم فراموش کرده ایم. قهرمان ملی و ورزشی که دیگر جای خود دارند. به ما اطمینان نکن که وقتی پشتت را خالی کردیم دوباره و از نو نشکنی. به ما اعتماد نکن...
داخل پرانتز:
(ملت کلی پیام به فیلا فرستادن و اعتراض و حتی توهین کردن (ظاهرا) که چرا حق ما رو خوردید. اونوقت نماینده ایران در جواب فیلا گفته: اینا نظر رسمی دولت نیست. بله حق کاملا با شماست. دولت ما هیچ وقت طرفدار مردمش نیست اما حداقل می تونستید آخرش اضافه کنید اینا صدای اعتراض یک ملت است نه یک دولت. شاید اینجوری حداقل در ظاهر کمی از مردمتان دفاع می کردید...)
زیر نویس:
اینا رو برای حمایت از کشتی گیر غمگین ننوشتم. خواستم به خودم یادآوری کنم که ما فقط حرف می زنیم. خودم، جانور، اول از همه یادم میره و برمیگردم سراغ زندگیم. اگر هم از یادم نبرم، کاری براشون نمی کنم. نمونه اش: سیاسیون در زندان، مادران داغدار، خبرنگاران دربند، و آزادگان در حصر...

۱ نظر:

زاغچه گفت...

خب اینکه ما ادمای احساساتی هستیم را کاملا قبول دارم و حرف زیاد می زنیم و در عمل هیچیم. یک بار باید فکر کنیم ببینیم برای حل این مساله چه می شه کرد؟ برای اینکه به حس های نوع دوستی مون جنبه عقلانی بدیم و از این حالت احساساتی زودگذر فاصله بگیریم. یعنی طرح مساله کنیم و بعد براش به فکر راه حل باشیم.

"قهرمانان شرافت و شهامت"...کمی اغراق آمیز نیست؟!