عشرت كشيم ورنه به حسرت كشندمان       ...............          روزي كه ازين جهان به جهان دگر شويم

۱۳۹۰ اردیبهشت ۳, شنبه

لبخند تو خلاصه خوبی هاست...


دفتر شعر تو را ورق زدم
خواستم " تولدت مبارک"ی بگویمت
حرف های تو ، حال ِ این لحظه طلایی ام نبود
شعر های تو – ببخش – ولی
مناسب ِخیال من نبود
*
من شدم قلم به دست
تا زبان ناقصم برای تو
از صمیم قلب؛
آرزوی بهترین کند.
آرزو کند :
بال های نرم و آسمانی ات
دور سازدت از این دیار
این مکان ِخالی از امید
این زمین ِ نا امید
**
یاد تو هنوز مانده است؟
پیش از این ها به من اشارتی نموده ای؟
" حال بال " را به من گوشزد نموده ای؟*
خواستم " تولدت مبارک"ی بگویمت
یک هدیه ای برای تو بیاورم
باز دفتر تو را ورق زدم
اینک این هدیه تولدم برای تو
....
آرزوی بال های نو !

*  اینجا همه هر لحظه می پرسند:
- " حالت چه طور است؟"
اما کسی یکبار از من نپرسید:
- " بالت ...
زیر نویس :
حس کردم چیزی به قیصر بدهکارم.  شاید با تراوشات ذهنی ام جبران شود....
پستت آماده باشد و زمان بگذرد...            واقعا " چه زود دیر می شود..."

۳ نظر:

پیر فرزانه گفت...

هم شعر زیبا بود . و هم صفحه ی جدید بهاری و بارانی . همواره موفق باشی و پاینده .

Unknown گفت...

با آرزوی بهروزی و شادکامی

زاغچه گفت...

ذوق زده شدم نگفته بودی شعر هم می گی
آرزوی بال های نو، من هم برات آرزوی بال های نو دارم