عشرت كشيم ورنه به حسرت كشندمان       ...............          روزي كه ازين جهان به جهان دگر شويم

۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۹, جمعه

خرابکاری


در خانه را بستم و رفتم.
ماهی یک بار مسیر راهم را عوض کردم که تا بلکه از جلوی در خانه خودم رد بشوم. رغبتی نداشتم به ورود.
روزهایی هم بود که بر این بی میلی عجیب غلبه می کردم و کلید در قفل در می چرخاندم و نگاهی تاسف بار به ورودی خاک گرفته و لختی درنگ و باز بدون انگیزه برای پیش آمدن، برمیگشتم و از همان راه آمده باز میگشتم.
حالا که بعد از مدتها موفق شده ام و قفل در گشوده، با انگیزه بالا - دروغ نگم در واقع باید گفت با کمی انگیزه - وارد خانه شده ام تا تار عنکبوت از در و دیوار بزدایم می بینم که ای دل غافل! انگار رنگ و لعاب داخل خانه عوض شده و من متحیر و بی خبر.
تا به خود بیایم و عادت کنم به این تغییرات، به دلیل چلفت بازی؛ به جای گردگیری، یکی از پنجره های خانه را خراب کرده ام.درست نمی شود . مجبورم پنجره را کور کنم و به جایش دیواری - به روش ماست مالی- بسازم. اما حیف شد آن پنجره را بسیار دوست می داشتم...
پا نویس:
بلاگر یه کوچولو تغییر کرده بود. نمیدانستم اگر روی پستی بوده باشه انتخاب می شود و سایر اعمال به رویش اعمال. می خواستم یکی از پیش نویس ها را حذف کنم، پست " سین هفتم " را هم همراهش پاک کردم. از آن پست هایی بود که هیچ جای دیگری ندارمش. اگرچه در دفترم چرک نویسش را دارم اما نسخه آخر را ندارم. ویرایش نهایی هنگام تایپ کردن انجام شده بود.
از دست خودم حسابی کفری ام...

هیچ نظری موجود نیست: