عشرت كشيم ورنه به حسرت كشندمان       ...............          روزي كه ازين جهان به جهان دگر شويم

۱۳۹۰ شهریور ۲۸, دوشنبه

پرواز کبوتر ممنوع!


امروز بلاخره بعد از چند روز کار بی وقفه! فرصتی دست داد تا با رفیقمان گپی بزنیم و او هم چاهی بیابد تا فریادهای در گلو فرو خورده اش را رها کند.
نشسته ایم و از آخر هفته می پرسم برایم تعریف می کند که با چه شوق و ذوقی ، پنج شنبه گذشته، همراه با خانواده اش ، فانوس به دست ، به قصد بام تهران حرکت کرده و چه دیده و چه برخورد هایی را تحمل کرده... 
می دانم نه آن روز تلاشش به اینجا ختم شده و نه امروز حرف هایش همینجا تمام می شود . بعد از یک مکث معنادار؛ انگار چیزی به شدت آزارش می دهد برایم تعریف می کند که مسیرشان کج شده به سمت پارک پردیسان و در آنجا هم به جای پرواز همیشگی بادبادک ها، شاهد حضور آزاردهنده مأمورین نیروی ویژه بوده اند.
بغض می کند. انگار به یکباره به یادش بیاید سختی زندگی کردن را . اینکه چه قدر سخت است بخواهی لذت زندگی کردن را ببری ، آن هم حداقل لذت را؛ سرخوشی از پرواز یک بادبادک و ... نگذارند.
برایم گفت که پدرش از یکی از مأمورها ، که قیافه مردمی تری داشته پرسیده :
- پرواز بادبادک ها تا کی ممنوع است؟
- ممنوع نیست!!!
- پس چرا امروز هیج بادبادکی در آسمان نیست؟
- ... مکث ... یه امروز بازی نکنید. همین!
به همین راحتی.
رفیقم با چای میان روز، بغضش را فرو می دهد و من حسرتم را ... و طعم تلخ چای در دهانم می ماند...
زیرنویس:
یاد نوشته محمد معینی افتادم. چه قدر زود، شاهدش از غیب رسید! شاید تحقق همه آنچه پیش بینی کرده، به یکسال هم نیاز نداشته باشد . شاید...

۳ نظر:

زاغچه گفت...

منظورت چیه از چند روز کار بی وقفه(!)
؟
(:
.....
یه روز باری نکنید. فردا را هم بی خیال شید. پس فردا هم همینطور. کم کم عادت می کنید.... همین طوری کم کم فراموش کردیم رسم آزادانه زندگی کردن و لذت بردن از دل خوشی های کوچیک رو

مصطفی گفت...

سلام
یادمان رفته است بادبادک ها چه شکلی بودند در این اسمان قفل شده

پیرفرزانه گفت...

چند روزی در سفر بودم آن سوی آّب . همه چیز آزاد و همه راحت. راه که می رفتیم مدام فکر می کردیم الان کسی از پشت سر فریاد خواهد کرد خانوم آنجا نرو ، اینجا نشین ، پا توی دریا نکن . این موقع چه وقت نوشیدنی ست ؟ این وقت شب مگر کنار ساحل قدم می زنند و .....
پسرکم می گفت : مامان ، از بس همیشه همه چیز ممنوع بوده ما دائم نگران تذکر و اخطار و هشداریم . و راست می گفت . آزاد زیستن چه لذتی دارد برای ما که حتی پرواز بادبادک هایمان هم ممنوع است . راست می گفت.