عشرت كشيم ورنه به حسرت كشندمان       ...............          روزي كه ازين جهان به جهان دگر شويم

۱۳۹۰ شهریور ۲۵, جمعه

جهان آخر

همین دیروز صبح بود که از من پرسیدی : " جهان سوم کجاست؟" و من نا آگاهانه برایت از جایی گفتم که مردمانش "نان" دارند اما "خوردن" نمی دانند و سال هاست که نان را می فروشند به بهای آموختن و هنوز هم نمی دانند نان را چگونه باید خورد.
سر تکان دادی که :"پس چه قدر جهان سوم ها زیادند" گفتم نه! . برایت هزار تعریف دیگر آوردم از جهان سوم  تا بلکه محدود شود دایره کشورهای سوم در نظرت و بفهمی آنجا که زندگی می کنی حتی جهان آخر هم نیست چون " مردمانش میدانند اما؛ ... انگار می کنند نمی دانند."
دیشب فهمیدم که باید برایت از جایی می گفتم که مردانش در برابر دید همگان دزدی می کنند و تشویق می شوند و زنانش به جرم سخن گفتن از زیبا ترین واژه دنیا - حقیقت - شلاق می خوردند و تحقیر می شوند. تازه فهمیدم باید می گفتم اینجا جایی است که تمام افتخار یک مرد می شود شنیدن صدای " آه " یک زن . و خوابیدنش در آرامش معطوف می شود به خرد شدن غرور دختری از دختران حوا .
من تازه دیشب فهمیدم که شلاق خوردن در این سرزمین یعنی بزرگداشت شجاعت و یعنی تأیید مسیر.
و چه بزرگداشت دردناکی...
مرا ببخش که تازه فهمیدم جهان سوم ؛ که نه، باید گفت جهان آخر، جایی است که بزرگ بودن ، تاوان سنگینی دارد.
زیرنویس :
وقتی هیچ زنی حاضر نمی شود خواهرش را با تازیانه ظلم بنوازد دلیلی برای خوشحالی پیدا می کنم که در سرزمینی که دیگر مردانش، نشانی از مردانگی ندارند، زنانش هنوز زنانگی را فراموش نکرده اند...

۱ نظر:

زاغچه گفت...

تا کی این وضعیت قراره ادامه پیدا کنه؟
شلاق نمادین دیگه چه صیغه ایه! تاوان دادن تا کی؟