عشرت كشيم ورنه به حسرت كشندمان       ...............          روزي كه ازين جهان به جهان دگر شويم

۱۳۸۹ اسفند ۱۳, جمعه

معجزه ترس


گاهی فراموشمان می شود دست آورد هایمان چیست . گاهی یادمان می رود نصفه پر لیوان را هم ببینیم وقتی یادی از نصفه خالی می کنیم. مثل همین بنده خدا.
 من هم تحقیر شدم وقتی موبایل قطع نشد و راه های دسترسی مان محدود.آن وقت بیشتر از همه دفعات گذشته انتصاب واژه اقلیت را حس کردم. اما خوب است گاهی نکات مثبت را هم ببینیم . خوب است هر روز در ذهنمان قیافه کسانی را که هم هیکلشان سه برابر ماست و هم وقاحتشان خوب حفظ کنیم. همان ها که هم قدرت دارند و هم توانایی به زور قدرتمند نشان دادن خود را، همان ها که مدت هاست خود را زده اند به کوچه بن بست و رو به دیوار کرده اند تا ما را نبینند؛ همان ها... یادمان نرود با همه جلال و جبروتشان، مجبور شدند بترسند از خس و خاشاک توی خیابان و این چیز کمی نیست. چون فهمیده اند این خاشاک می تواند هر کسی باشد. شاید یکی از همکارانشان، یا شیر فروش محل یا دختر همسایه.
من وقتی آنها را می بینم که رو پوشانده اند می خندم. باور کنید دلم می خواهد جلو بروم و در چشمانشان زل بزنم و بخندم. آن ها بزرگترین هدیه زندگی را به من می دهند.... امید

۲ نظر:

پیر فرزانه گفت...

و دیدن کودکان 14-15 ساله ی باتوم به دست که نماد کامل استیصال آن ها هستند و ناچاری . من وقتی این کودکان را می بینم که با بودنشان حقارت آن ها را صدباره فریاد می کنند امیدم هزاران باره می شود.
من با قطع نشدن اینترنت و موبایل تحقیر نمی شوم ، چرا که وقتی بعد از تظاهرات سرعت اینترنت روی لاک پشت را سفید می کند ، از ناامید شدن امید آن ها که فکر می کردند خبری نخواهد شد و بعد دیده اند که چرا خبری شده است و خیلی هم خبری شده است احساس غرور می کنم و مسرور می گردم .

ناشناس گفت...

خيالي نيست.
چي ميشه توقع داشت از امتي كه هميشه در صحنه ست، البته توي عالم مجازي.
يكي مثل من

محسن معيني