حال و هوای این روزهای من، مثل بیرون اومدن از کما میمونه. دنیای دیگری که تجربه میکردم، خوب بود یا به بیان بهتر متفاوت بود. در عالم بیهوشی و مدهوشی، روزهای متفاوتی از قبل را تجربه کردم. رفتارهای متفاوتی را بروز دادم و شخصیت های متفاوتی را نقش آفرینی کردم.
حالا که برگشته ام و به این خانه و به آن روزهای دور نگاه میکنم، یادم می آید که چه قدر فاصله گرفته ام از همین «جیم انور» ساده ای که بودم. صرفنظر از بزرگ شدن من و تغییر زیاد دنیای مجازی و ابزارهای ابراز عقیده و چه و چه و چه و ...، حس زنی میان سال را دارم که تمام جوانی اش را در کما بوده و بی خبر از همه جا و همه کس برگشته.
شاید اگر بیدار نشده بودم از اون خواب هم شیرین و هم تلخ، هیچ وقت یادم نمی افتاد که گذشته من، «جیم انور» بودن من چه شکلی بود. شاید اصلا تا زمانی که یادم نیاد و به همون قالب پیشین برنگردم، هیچ چیز سر جای خودش برنگردد.
برام دعا کنید. دعا کنید که دوباره توی پیله خودم فرو نرم...
۲ نظر:
تبریک و خوش آمد فراوان جهت این بازگشت و با آرزوی تکرار موفقیت های گذشته
از صمیم دل امیدوارم این دوری و پیله موقتی حاصلش تنها پروانگی و پختگی بیشتر باشه :)
به نظر من، همه آدم ها هر از گاهی توی پیله خودشون فرو میرن....
خیلی وقت ها که با کارفرماهایی کار می کردم که جز چیدن بال آرزوهای شما و فحش دادن، کار دیگه ای بلد نبودند همین حس رو تجربه می کردم... اما الان یاد گرفتم که دیگه با کی چحوری برخورد کنم.
ارسال یک نظر