عشرت كشيم ورنه به حسرت كشندمان       ...............          روزي كه ازين جهان به جهان دگر شويم

۱۳۹۰ اسفند ۱۴, یکشنبه

ترسی که ماندگار می شود


بازی تمام شده و همه نفس های حبس شده شان را رها کرده اند. یا فرو خورده اند و یا باز داده اند.
بازی انتخاب کردن و انتخاب شدن برای من این بار، پیام هایی دیگر داشت. چیزهایی مهمتر از تحریم و درصد بالای مشارکت و فکر کردن به سوتی های شمارش و غیره و غیره.
رای دادن سال هاست دیگر یک حق نیست و وظیفه شده است. اما این روزها ظاهراً نه تنها وظیفه بلکه حتی تکلیف شرعی هم راه گشا نیست که سایت های فیلتر شده و تصاویر محو شده زیر پارازیت ها، به کمک می آیند. اسم و قول رسانه های آن طرف آبی در ابعاد وسیع می رود روی بنرها و آویزان می شود از سر و روی شهر.
آنچه سخت تر است این است که از میدان انقلاب که پایین می روی تعداد این بنرها بیشتر می شود. از خودم می پرسم یعنی ساکنین این قسمت شهر هم دسترسی به بالاترین دارند و مشتری voa  شده اند؟
این بنرها دو هشدار جدی را فریاد می زدند: اول اینکه، جنگ همین جاست،همین بغل و دیگر حتی حاکمیت هم تلاشی برای کتمانش نمی کند.
دوم اینکه دیگر در هیچ کجای این شهر درندشت؛از شمال تا جنوب، از شرق تا غرب؛ دیگر کسی را نمی توان به این راحتی با مکلف به تکلیف کردن، وادار به کاری کرد و این یعنی فاتحه دین آغشته به سیاست، مدتی است که خوانده شده
بازی تمام شده و بنرها را کنده اند. فقط ای کاش کسی به فکر تأثیرهای طولانی مدت این "دعوت نامه های خاص" هم می بود.

هیچ نظری موجود نیست: