عشرت كشيم ورنه به حسرت كشندمان       ...............          روزي كه ازين جهان به جهان دگر شويم

۱۳۹۰ خرداد ۲۸, شنبه

تصویر عشق

چشم خود می بندم/ تا پدیدار شوی / پشت یلک چشمم :
ایستاده آن جا، / همچنان پا برجا؛/ بازهم خندانی/ چه وقاری داری؛؛
****
می دوم سوی تو :
بربایم دستت،/ بفشارم به مهر/ با تمام روحم؛
گرمی دستانت / می برد تا اوجم،
روزگار تاریک/ می رود از یادم؛
***
چشم را می بندم/ پلک را محکمتر/ روی هم می خوانم ؛
تا که تصویرت را
 جاودانی سازم
روی لوح قلبم؛
**
چشم های تو / گو مرا می خواند
غرق در عمق نگاهت شده ام
عشق ِ در چشمت را
هر نفس می بلعم
*
چشم چون باز کنم/ مطمئن می دانم
تو هنوز آنجایی :
در پسِ پنجره قلب من
تا ابد می مانی.
زیر نویس: 
روزگار گذشته تون مبارک!
- در دفتر کلی آتش سوزاندم که نه خیر! روز مرد نیست و روز پدر است و اساساً مرد بودن به خودی خود هنر نیست. آن وقت رفته ام برای برادرم هدیه خریده ام و در حد مرگ سورپرایزش کرده ام که مثلا ً بهش بگویم مرد بودنت را قبول کرده ام.
بعضی وقتها عجب دوگانه می شوم!!!

هیچ نظری موجود نیست: