بازهم همان قرار/ باز هم همان زمان، همان مکان/ من رسیده ام / پشت درب خانه خدا
آه ای خدای من ؛ سلام! / این منم ، خودِ منم/ کوله بار بسته ام / پشت درب خانه ات / اینچنین / منتظر نشسته ام
راه گم کرده ام ؛ بلی / پای دل به ناگهان / از مسیر پر غرور خویش/ منحرف نموده ام ؛ بلی
اشک های چشم من/ بغض های در گلو شکسته ام/ بی قراری شبانه ام/ قفل درب خانه تو را / باز می کند هنوز؟!
*****
پشت درب خانه ات/ ایستاده ام هنوز/ من نیامده نمی روم/ بعد از این همه فرار/ تا نجستن قرار/ من نمی روم؛ نمی روم
باورم شده.../ چون به آستان در رسی / وین صدای بغض من / چون خورد به گوش آشنای تو/ اشک های ریز من / چون نمایان شود برای تو
در ؛ تو باز می کنی/ بازوان پر توان خویش را به دور من/ چون همیشه حلقه می کنی/ تنگ؛ می فشاری ام به سینه ات/ اشک های چشم من/ با دو دست مهربان خویش پاک می کنی
خوانم از نگاه تو/ آگهی ز رفتن دوباره ام/ لیک همچنان تمام بازگشت های پیش از این/ در سکوت محض فقط مرا/ باز هم نظاره می کنی
در محبت صادقانه ات برای مدتی؛ ذوب می شوم/ پیش از آنکه باز هم/ گم شوم درمیان شک و ترس ها/ در پناه تو، برای مدتی/ خواب می روم
وه! چه شیرین تر از عسل بوَد قرار
در میان بازوان پرمحبت خدا...
۳ نظر:
پاینده باشی
زیبا بود بسیار زیبا
اشک های چشم من با دو دست خویش پاک می کنی...
هنوز هم بعضی قسمت هاش رو با خودم زمزمه می کنم...
ارسال یک نظر