اقتاده ام در بستر بیماری؛ آن هم چه افتادنی... جای دشمن مشترکمان خالی. سه روز شده که آنفولانزا شده ام و گردن درد و کمر درد و دست درد امانم را بریده و اشکم را در آورده. کار به جایی کشید که اینجانبه با در اختیار داشتن رکورد دکتر نرفتن تا دم مرگ! نا پرهیزی کردم و در اولین ساعات روز دوم بیماری راهی دکتر شدم.
آدم هرکسی رو که بتونه گول بزنه ، خودش رو که نمی تونه. برای همین هم بدن باهوش ما گول خنده ها و بی خیالی هایی که ما در طول سه هفته گذشته نشان دوستان و همکاران دادیم را نخورد و خودش را برای ما لوس کرد و حالا این نوبت ماست که نازش را بخریم.توی این سه هفته اینقدر اعصابم را به هم ریختند خدا نشناس ها که در یک فقره مجبور به یک عملیات آبغوره گیری یک ساعته شدم.( البته در خفا، ناز ما اینقدر ها هم خریدار ندارد!)
خلاصه که دردسرتان ندهم. لپ تاپ را با زاویه 60 درجه گذاشته ام روی پاهایم ( که از شدت حرارت فن ها در حال کباب شدن است ) و کاملا در رختخوابم دراز شده ام. همین الان است که مادر پدبدار شود و از آن نگاه ها بیندازد که یعنی " قرار بود استراحت کنی نه شیطنت!"
چه کنم در این تب و بدن درد ، این جا تنها دلخوشی پایدارم است.
زیر نویس:
دیروز قراری داشتیم با دوستان قدیم، به مناسبت شب یلدای گذشته. صبح خبر دادم بیمارم و مجبور به نیامدن.بی معرفت ها یک نفرشان زنگ نزدند بپرسن حال این رفیق همیشه حاضرشان را . باز هم به معرفت زاغچه که انگار ملهم شده باشد و خبردار. زنگ زده بود و جویای احوال.
چه قدر این روزها بچه شده ام انگار
آدم هرکسی رو که بتونه گول بزنه ، خودش رو که نمی تونه. برای همین هم بدن باهوش ما گول خنده ها و بی خیالی هایی که ما در طول سه هفته گذشته نشان دوستان و همکاران دادیم را نخورد و خودش را برای ما لوس کرد و حالا این نوبت ماست که نازش را بخریم.توی این سه هفته اینقدر اعصابم را به هم ریختند خدا نشناس ها که در یک فقره مجبور به یک عملیات آبغوره گیری یک ساعته شدم.( البته در خفا، ناز ما اینقدر ها هم خریدار ندارد!)
خلاصه که دردسرتان ندهم. لپ تاپ را با زاویه 60 درجه گذاشته ام روی پاهایم ( که از شدت حرارت فن ها در حال کباب شدن است ) و کاملا در رختخوابم دراز شده ام. همین الان است که مادر پدبدار شود و از آن نگاه ها بیندازد که یعنی " قرار بود استراحت کنی نه شیطنت!"
چه کنم در این تب و بدن درد ، این جا تنها دلخوشی پایدارم است.
زیر نویس:
دیروز قراری داشتیم با دوستان قدیم، به مناسبت شب یلدای گذشته. صبح خبر دادم بیمارم و مجبور به نیامدن.بی معرفت ها یک نفرشان زنگ نزدند بپرسن حال این رفیق همیشه حاضرشان را . باز هم به معرفت زاغچه که انگار ملهم شده باشد و خبردار. زنگ زده بود و جویای احوال.
چه قدر این روزها بچه شده ام انگار
۱۰ نظر:
خدا بد نده رفيق
نبينم حال نداري!
مواظب خودت باش
بلا به دور. نبینم مریض شی نازنین . امروز ظهر یادت بودم و اینکه خبری ازت نیست . کامنت هایت را که دیدم با خودم گفتم سایه ات سنگین است و دو هفته یکبار سر به این خانه مجازی می زنی لابد. اما وقتی فهمیدم مریض هستی خیلی ناراحت شدم . امیدوارم هر چه زودتر خوب خوب شوی . ندیده دوستت دارم فراوان. پاینده باشی .
جای دشمن مشترکمان خالی که جیم انور را در بستر بیماری ببیند!
خوشحالمون کردین با این حال بیماری یک پست شوخ و شنگ اینجا گذاشتین، لبخند را به لبانمان هدیه کردی رفیق
بلا به دور. مراقب خودتون باشید. امیدوارم هر چه سریعتر بهبود کامل حاصل بشه.احتمالا به مریضیه یکی خندیدید سرتون اومده؟
تا حالا امیدوارم که خوب شده باشین ...
khoda bad nade khanum,ishal k behtari
khoda bad nade khanum,ishal k behtari
سلام
بلا به دور
استراحت هم نعمتی است اگه ناز آدم رو بکشند!
خب حالا من رکورد دارم چون مریض شدم مثل شما و دکتر نرفتم..........عزیز دلم زود خوب شو کباب نشی
مامان ثنا و ثمین: ممنونم. الان خوبم.
@پیرفرزانه:نمی تونی باور کنی پیغامت چه قدر برام شادی بخش بود!
@ آقا محسن: من ؟ به کی خندیدم ؟ ما به مریضی دشمنمون هم نمی خندیم چه برسه به بعضی ها و بچه کوچیکشون
@ آقا محمد: ممنون. اون موقع نه، ولی الان خوب شده ام ، انگار.
@باران:اول فک کردم اگه ناز کش داشتم که مریض نمی شدم بعد دیدم این همه احوال پرس دارم دیگه چی از خدا می خوام؟
@ الهام:آب پز شدم ولی کباب نه! خدا بد نده، گاهی رکورد شکنی لازم است . گوش به حرف بده و یه سر به دکتر سر کوچه بزن
ارسال یک نظر