"بگذاريد آن تك بنا هم خراب شود. همه مملكت خراب شده، همه آثار گذشته از بين رفته است اين يكي هم روي بقيه"اين جمله بالا نه از كسي است كه بغضي نسبت به اثار تاريخي دارد و نه كسي كه علاقه و دانشي به آن نداشته باشد. اين حرف ها را كسي زده است كه زماني ( حدود دهه شصت ) در راهرو هاي مجلس مي دويده تا به گروهي ثابت كند بايد از آثار گذشتگان صيانت گردد و غيره. اين ها حرف هاي موسس و اولين مدير سازمان ميراث فرهنگي كشور است.
همه اين حرف ها را بگذاريد به حساب ناراحتي و از همه بدتر نااميدي استادي كه نيمي از زمان كلاسش را بايد صرف جواب و سوال با دانشجوياني بكند كه به خاطر عقايد انقلابيش ( در گذشته و حال) مؤاخذه اش ميكنند.
اين ها حرف هاي پيرمردي است كه اگر ديروز از حوزه اجرايي دل بريده ، امروز ريسمان اميدش را از دانشگاه هم بريده اند.
هنوز نميدانم او - كه بازنشستگي اش بيشتر شبيه كناره گيري بود تا كنارگذاري- فردا چه قدر حسرت آرزوهاي از دست رفته را ميخورد.
حسرت آرزوهايي كه در دانشگاه محقق ميشد و از دستش گرفتند. ريشه هايي كه نه دوستان ديروز و دشمنان امروز؛ بلكه دوستان همين امروز تنها به دليل تكيه بر صندلي رياست خشكاندند.
اگر بودي و حرف هايش را مي شنيدي و گلايه هايش را حس ميكردي از دانشگاه امروز ؛ ديگر تحمل آن محيط برايت خيلي سخت تر از آن مي شد كه الان هست.
بعضي چيزها هيچ گاه جبران نميشود.جاي خالي دكتر مهدي حجت - كه بازنشسته كرد خودش را - قطعاً با كسي پر خواهد شد كه هيچ سياقي با او نداشته و هيچ وقت هم شبيهش نخواهد شد.
افسوس كه چه راحت سرمايه هاي علمي مان را از دست ميدهيم.
زيرنويس :
چهارشنبه - اگرچه شب قبلش را نخوابيدم و ... - بلاخره شاخ غول را شكستم و پروژه را تحويل دادم و دفاعكي هم از آن كرديم و نمره اي هم گرفتيم. وقتي استاد خوب باشد آخرين جلسه كلاس درسش بيش از آن كه آسوده خاطر بشوي از پايان كلاس، افسوس روزهاي از دست رفته در كنار استاد را ميخوري و نگران روزهاي نبودش مي شوي
۴ نظر:
روزی دوستی از من پرسید فرق شریف و سایر دانشگاه ها چیه. گفتم شریف دانشجو های. ..
همینجا حرفم رو قطع کرد گفت: این دانشجوهای نخبه سر و دست میشکنند تا به دانشگاهی بیان که بهترین استادها رو داره.
انصافا دانشگاه بدون اساتید مطرح و دلسوز یعنی هیچی
جای خالی این مردان این روزها در تمام کشور حس می شود. مدیری که بیست سال پیش دست مرا گرفت و به من کارکردن در واحد مهندسی اداره را آموخت امروز در شهرستان محل تولدش گوشه ی دنجی یافته و به آرامی کنج عزلت برگزیده و روزگار می گذراند و آنکه جایش نشسته است به هر چیز شبیه است جز آنچه باید باشد.
در جمهوریاسلامی :
آن کس که بداند وبداند که بداند،بایدبرود غاز به کنجی بچراند.
آن کسکه بداند ونداندکه بداند،
بهتر برودخویش به گوری بتپاند.
آنکس که نداند ونداند که نداند،
برپست وریاست ابدالدهر بماند.
در این باره حرفی نمی زنم که اگه مثل طالبان به توپ می بستن میراث فرهنگی رو بهتر از این بود که الان هست. اما استادات که مثل من باشن دانشجوی خلاقی می شه که بلده چطور دورشون بزنه و حال کنه
ارسال یک نظر